خانواده منخانواده من، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

✳♈❋ خانــواده من ❋♈✳

عاااااااااااالیم تا وقتی که بتونم حال همه رو عااااااااااالی کنم.^_^

دسته عزاداری

1392/9/4 18:01
نویسنده : خاله ی مهربون
2,409 بازدید
اشتراک گذاری
عزاداری محرم

 

من و بابا به دسته ی عزاداری رفته بودیم. تو دسته دیدم بعضی از مردم، یک وسیله ی خیلی بزرگ و قشنگ رو با خودشون توی خیابون می برند. اون پرهای بزرگ و رنگی داشت که انگار با پرهاش به مردم سلام می کرد. آخه اون  پرها هی خم می شدند و دوباره بلند می شدند. بابا گفت این یک علمات حسینی است.

عزاداری محرم

 

عزاداری محرم

 

بعضی از مردم هم طبلهایی همراه خودشون داشتند و محکم روی طبلها می کوبیدن. صدای طبلها خیلی باشکوه بود. بابا می گفت قدیما برای رسوندن خبرهای مهم به مردم اول طبل می زدن. اما حالا طبل زدن شکل نمایشی داره و آدمها رو یاد حوادث کربلا می اندازه .

عزاداری محرم

 

عزاداری محرم

 

بعضی ها هم کنار طبال ها سنج می زدن. سنج ، شبیه دو تا در قابلمه بود و صدای خوبی داشت.

عزاداری محرم

 

 

بعضی از قسمتهای دسته هم مربوط به زنجیرزنها بود. بابا گفت زنجیرزنی هم یکی از شکلهای قدیمی درعزاداری است که درعزای امام حسین هم رسم شده است. تازه ،در بین بزرگترها، بچه هایی هم بودند که زنجیرهای کوچکتری داشتند و مثل بزرگتر ها زنجیر می زندند.

عزاداری محرم

 

اشیائ دیگری هم در کنار خیابان دیدم که نشانه ای از نشانه های عزای حسینی بودند. یکی از آنها چهل چراغ بود. که شاید به یاد شام غریبان درست شده بود.

عزاداری محرم

 

 

از دسته، دور شدیم به محلی رفتیم که تعزیه بازی می کردند. تعزیه ، یعنی نمایش  اتفاقاتی که در کربلا افتاده است. تعزیه ها برای بچه ها خیلی جالبند. شما هم برای دیدن تعزیه بروید.

عزاداری محرم

 

عزاداری محرم

 

من و بابا غروب به مسجد رفتیم و روضه گوش دادیم و سینه زدیم و شب هم از غذای خیری امام حسین خوردیم . چه غذای خوشمزه ای بود.

عزاداری محرم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)