خانواده منخانواده من، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

✳♈❋ خانــواده من ❋♈✳

عاااااااااااالیم تا وقتی که بتونم حال همه رو عااااااااااالی کنم.^_^

قصه دونه...مامان نویسنده وبلاگ ستاره

1393/1/27 17:06
نویسنده : خاله ی مهربون
423 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه دونه سفید رنگ کوچولوی بودکه خیلی غمگین بود اخه می دونید چرا اسمش و نمی دونست یه روز فکر کرد بره بگرده شاید بتونه اسمش و پیدا کنه همینطور که داشت می رفت رفت پیش خوشه گندم گفت سلام اسمت چیه خوشه  گندم گفت سلام من خوشه  گندم هستم گفت به چه درد می خوری گفت من و  می چینند دست چین می کنند  بعد می برنم  اسیاب اسیابم می کنند

(اینجا از یاسمن پرسیدم گندم اسیاب که بره چی میشه و درست جواب داد)بعد ارد میشه از اردم نون می پزند (اینجا ازش خواستم اسم نون ها را بگه)نون سنگگ .نون لواش. بربری تافتون.از ارد من استفاده های دیگه هم می کنند شیرینی می پزند کلوچه می پزند دونه کوچولو گفت من که این چیزا را ندیدم اما چون منم مثل تو کوچولوم شکل توام پس من گندمم گندم گفت نه تو مثل من بلند هستی اما من رنگم زرده تو سفیدی من وسط دونم شیار داره اما تو نداری پس تو گندم نیستی دونه کوچولو ناراحت شد گفت پس من چی هستم گفت نمی دونم برو جلوتر شاید کسی و دیدی بهت گفت دونه کوچولو ناراحت داشت می رفت رسید به  گل سرخ گفت سلام تو کی هستی گفت سلام من گل سرخم گفت چه بوی خوبی داری گفت ممنونم گفت تو به چه دردی می خوری گل سرخ گفت( اینجا دوباره از یاسمن پرسیدم مامان گل سرخ به چه درد می خوره گفت از ش گلاب درست می کنند از گلابم شربت درست می کنند) ما را بیشتر تو شهر کاشان میچینند بعد میبرند می جوشونند ازمون گلاب می گیرند به خاطر همون بوی خوبی که گفتی داریم دونه که خیلی خوشش اومده بود گفت من دونه گل سرخ هستم گل سرخ مهربون خندید گفت نه عزیزم تو رنگ دونه من نیستی (رنگ دونه گل سرخ و نمی دونستم یاسمن ازم پرسید مامان رنگ دونه گل سرخ چه جوری گفتم نمی دونم مامان ولی فکر کنم زرد یا کرم باشه  اما بذار برات می پرسم یکم برو جلوتر اونجا یه درخت دانا هست از هر کی بپرسی نشونت می ده اون حتما کمکت می کنه دونه کوچولو رفت بازم غمگین بود  یه دفعه چشمش افتاد به یه درخت گفت سلام   بعدش گفت تو درخت دانا هستی گفت بله  دونه کوچولو خوشحال شد  گفت من نمی دونم کی هستم تو می دونی من دونه چی هستم گفت بله که میدونم  دونه کوچولو هیجان زده گفت حتما منم درختم که شما اسم من و می دونید دخت بلند بلند شروع کرد به خندیدن گفت نه عزیزم شما درخت نیستی دونه ما قهوه ای رنگه   ما را از توجنگل می برند بعد میبرند(اینجا بازم از یاسمن پرسیدم  ازچوب درخت ب چی درست می کنند شما مامان به دونه کوچولو بگو با خوشحالی گفت در و تخته و صندلی و میز تخت خواب) ازمون درو پنجره میز و خیلی چیزهای دیگه درست می کنند تازه دفتر و مدادم از ما درست می کنند  همه افریده های خدا به درد خورند خدا ی مهربون هیچ چیز و بدون استفاده نیافریده  و اما شما از شما برای مهمونیها استفاده میشه می پزنتون با زعفران و زرشک تزئینتون می کنند شما را بیشتر تو شهرهای شمال می کارند (اینجا از یاسمن پرسیدم مامان اون چیه مامان که سفیده روش زعفرون می ریزند زرشک با خورشت می خورند گفت اهان مامان برنجه از خوشحالی که فهمیده کلی برا خودش دست زد) دونه کوچولو گفت خدا راشکر بلاخره فهمیدم اسمم چیه دیگه غمگین نبود خوشحال با راهنمای درخت دانا رفت به طرف شالیزار برنج .قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید رفتیم بالا دوغ بوداومدیم پایین ماست بود قصه ما راست بود.

دوستان  عزیزمقلب  این قصه ای بود که برای یاسمن تعریف کردم کلی هیجان زده بود شاید 10 بار براش تعریف کردم هنوزم میگه مامان یه قصه مثل دونه برنج برام تعریف کن من جواباش و بگم قلبعزیزای من این قصه من دراوردی من بود که براتون گذاشتم این قصه را به یادگار داشته باشید از شهر زاد قصه گونیشخندراستی اسم قصه قصه دونه برنج خیلی دوست دارم بدونم وقتی برا

نی نی های خوشگلم تعریف می کنید عکس العملشون چیه وقتی می فهمند اون دونه

 

منبع

 هرگونه کپی برداری از این داستان وابسته به اجازه ی نویسنده وبلاگ مامان یاسمن و محمد پارسا می باشد.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)