خانواده منخانواده من، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

✳♈❋ خانــواده من ❋♈✳

عاااااااااااالیم تا وقتی که بتونم حال همه رو عااااااااااالی کنم.^_^

قصه خواب...

1393/8/19 15:59
نویسنده : خاله ی مهربون
1,103 بازدید
اشتراک گذاری

Loving Angel graphic

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی شهر قصه ها یه دختر کوچولو بود که اسمش مینا بود مینا یه دادش کوچولو داشت که اسمش علی بود علی و مینا بچه های شیطونی بودند

 که همش دوست داشتند بازی کنند و نخوابند واستراحت نکنند بعداظهر که نمی خوابیدن هیچ شبم خیلی دیر می خوابیدن هر چی مامان بهشون می گفت بدن ما احتیاج داره  که استراحت کنه شما هم باید بخوابید که بدنتون سالم باشه و سلامت باشید  کسل و خواب الود نشید خدای نکرده اخلاقتون بد نشه  پس  بخوابید اما مگه  گوش می کردند خودشون که نمی خوابیدند هیچ بابا و مامانم نمی ذاشتند خوب بخوابه بیچاره فرشته  خواب بس که خونه اینا معطل میشد خسته میشد تازه می خواست سراغ بچه های دیگه هم بره تا زود بخوابند اما مینا و علی خیلی دیر می خوابیدند یه روز فرشته  خواب خسته شد و دیگه خونه اونا نیومد چقد خونشون بی حال شده بود مامان کسل بود و نمی تونست غذا درست کنه و همش گرسنه بودند تازه اگرم درست می کرد کسی حوصله خوردن نداشت  بابا حوصله نداشت بره سر کار و همینطور تو خونه دراز می کشید مینا و علیم کسل بودند حوصله بازی نداشتند مامان بهشون گفت دیدید همش گفتم بخوابید گوش نکردیدچی شد فرشته  خواب از خونمون رفت و ناراحت شد مینا و علی از فرشته خواب خواستند که بازم بیاد خونشون و قول دادند دیگه به موقع بخوابند و بزارند بابا و مامان خوب استراحت کنند فرشته خواب قبول کرد و گفت اما اگه بازم اذیت کنید من دیگه نمیام چون برنامه هام سر بی نظمی شما بهم خورده بود مینا وعلی گفتند ما را ببخش ما قول می دیم حتما به موقع بخوابیم و به موقع بیدار شیم  و اینطور شد که فرشته خواب اومد خونه اونا و دوباره  به خونشون  شادی برگشت چون بچه ها یکبار هم دیگه زیر قولشون نزدند قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسیدبای بای

پ. ن. این قصه را امروز به بچه ها گفتم تا بعداظهر بخوابند بیچارم کرده بودند خسته بودم نمیذاشتن بخوابم خدا را شکر تاثیرش خوب بود  خوابیدن و شب هم زود خوابشون برد منم مشغول حلیم درست کردن برا یاسمن هستم اونم از نوع حلیم کشی فکر کنم تا نزدیکای صبح بکشه حالا برم یه سر دیگه بزنم امیدوارم از این قصه هم خوشتون بیاد محبت

پسندها (1)

نظرات (1)

بابا و مامان
20 آبان 93 0:03
ممنونم خاله جون