خانواده منخانواده من، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

✳♈❋ خانــواده من ❋♈✳

عاااااااااااالیم تا وقتی که بتونم حال همه رو عااااااااااالی کنم.^_^

کلاغه و کبکه

1391/8/15 1:10
نویسنده : خاله ی مهربون
1,022 بازدید
اشتراک گذاری
کلاغ و کبک
کلاغ و کبک

کلاغه رفت کوه. کوه پُر از برف بود. یک کبک روی برف ها قدم می زد. کبکه خیلی قشنگ راه می رفت. کلاغه خوشش آمد. به کبکه گفت: « به من هم یاد می دهی مثل تو راه برم؟ »

کبکه گفت: « آره! ولی باید هر کاری من می کنم تو هم بکنی! » کلاغه قبول کرد. کبکه بپر بپر کرد. کلاغه هم بپر بپر کرد. کبکه لی له کرد. کلاغه هم لی له کرد. کبک سرش را کرد زیر برف.

کلاغه هم سرش را کرد زیر برف. کبکه سرش را از زیر برف در آورد و رفت سر کوه کلاغه ندید. وقتی از زیر برف ها بیرون آمد شب شده بود. کبکه هم رفته بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)