لقمان حکیم و پندهایش به فرزندش
لقمان علیه السّلام یكی از حكمای صالح و وارسته ی بزرگ تاریخ است ، كه نامش دو بار در قرآن مجید ذكر شده ، و یك سوره قرآن ( سوره سی و یكم ) به نام اوست . لقمان علیه السّلام فرزند « عنقی بن مزید بن صارون » و لقبش ابو الأسود بود . وی از اهالی « نوبه » بوده ، از این رو سیاه پوست و دارای لب ها ی درشت بود. او مدتی چوپان و برده ی « قین بن حسر » از ثروتمندان بنی اسرائیل بود ، سپس بخاطر حكمتی که داشت ، اربابش او را آزاد ساخت . لقمان علیه السّلام در دهمین سال حكومت داوود علیه السّلام به دنیا آمد ، او بنده ای صالح بود ، كه اكثر عمر خود را در میان بیابان ها گذراند ، تا آنكه در زم...
کشتی نجات امام حسین علیه السلام
خیلی ها در این جهان نجات دهنده اند. پزشکان و نیروهای امداد و نجات که جان انسانها را از خطر مرگ نجات می دهند و... خیلی ها هم طور دیگری نجات می دهند. یک نجات بزرگتر و مهمتر . نجات دادن انسانها از گرفتار شدن به سرنوشت شوم ابدی. نجات انسانها از سقوط در جهنمی که با اعمال بدشان ساخته می شود. این نجات دهنده ها، پیامبران و امامان هستند و کسانی که مثل آنها کار می کنند. مثل معلمین خوب ،... مثل هر کسی که راه زندگی یک نفر را از سمت جهنم به سمت بهشت تغییر می دهد،... هر کسی که باعث توبه دیگران می شود،... هر کسی که باعث تغییر اخلاقهای بد به اخلاقهای خوب شود... البته نجات دهندگی را می توان یاد گرفت می توان تمرین کرد. هر کسی ب...
دعای باران
در زمان حضرت داود (علیه السلام) خشکسالی پدید آمد. مردم سه نفر از علماء خود را انتخاب کردند؛ آن ها از شهر خارج شدند تا از خدا طلب باران نمایند. یکی از آن ها گفت: خدایا تو به ما فرمان داده ای تا کسی را که به ما ظلم کرده است مورد عفو و بخشش قرار دهیم، اینک ما به خود ظلم کرده ایم تو ما را عفو کن. دومی گفت: خدایا تو به ما دستور داده ای که بندگان را آزاد کنیم و اینک ما بندگان توئیم، ما را آزاد فرما. سومی گفت: خداوندا تو در تورات خود ما را حکم کرده ای که فقیر و مسکین را از خود نرانیم و ما مسکین هستیم که در خانه ات ایستاده ایم، تو ما را محروم نکن. کلمات این سه عالم با عمل پایان پذیرفت، خداوند باران رحمتش را بر...
باغ گلابی
حامد در حالیکه به شدت خسته و گرسنه بود به کنار باغ مشنعمت رسید. از شکاف دیوار نگاهی به داخل باغ انداخت. گلابیهای رسیده و آبدار از شاخهها آویزان بودند و هر رهگذر خستهای را بسوی خود میخواندند. حامد با دقت داخل باغ را نگاه کرد، هیچکس آنجا نبود. با زحمت خود را از شکاف دیوار به داخل باغ کشاند. به سراغ یکی از درختهای گلابی رفت و آن را تکان داد. چند گلابی درشت و رسیده بر زمین افتاد. حامد دیگر معطل نکرد و با اشتهای فراوان شروع به خوردن گلابیها کرد. او آنقدر مشغول خوردن شده بود که صدای پای مشنعمت را نشنید. در حالیکه دهانش پر از گلابی بود، ناگهان مشنعمت را در مقابل خود دید ...
خرگوش پیر و نوهی نجارش
در کنار یک درخت چنار، یک خرگوش پیر زندگی می کرد. او تنها بود اما قرار بود به زودی نوه اش تیسوتی پیش او بیاید و با او زندگی کند. او برای دیدن نوه اش لحظه شماری می کرد. تیسوتی قرار بود جمعه به خانه ی پدربزرگش، خرگوش پیر برود. خرگوش از چند روز قبل برای پذیرایی از تیسوتی آماده شده بود. او شیرین ترین هویجهای جنگل را جمع آوری کرده بود. روز جمعه یک سوپ هویج درست کرد. تیسوتی نزدیک ظهر به خانه ی پدربزرگش رسید. او از دیدن پدربزرگش بسیار خوشحال شد. آن ها باهم سوپ هویج را خوردند و بسیار لذت بردند. اما بعدازظهر که می خواستند استراحت کنند پدربزرگ زیر یک بوته ی برگ دراز کشید و به تیسوتی هم گفت کنار او استراحت کند. تیسوتی تازه متوجه شد پدرب...
به جای گریه کردن، مثل شیر قوی باش
اگر خدای نکرده، بیفتی زمین، دست و پایت زخمی شود، از زخمت خون بیاید، چه کار می کنی؟ می ترسی؟ جیغ می زنی؟ گریه می کنی؟ با این کارها که زخمت خوب نمی شود! پس به جای گریه کردن، این کارها را بکن: 1- نترس و هول نشو! مثل شیر قوی باش. 2- جای زخم را با آب بشور تا تمیز شود. 3- جعبه ی کمک های اولیه را باز کن و کمی بتادین روی آن بریز تا ضدعفونی شود. 3- یک پارچه ی تمیز روی زخم بگذار. فشارش بده تا خون، بند بیاید. 4- یک چسب زخم روی زخمت بزن. یا با پارچه ی تمیز روی زخم را ببند. ...