خانواده منخانواده من، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

✳♈❋ خانــواده من ❋♈✳

عاااااااااااالیم تا وقتی که بتونم حال همه رو عااااااااااالی کنم.^_^

چگونه مغزتان هنگ مي كند

1392/6/29 2:43
نویسنده : خاله ی مهربون
708 بازدید
اشتراک گذاری

 بیشتر برنامه هایی مغزمان در کمتر از 6 سال نوشته شده است ، ما در حقیقت توسط والدین و محیط برنامه ریزی شده ایم ، چگونه باید این برنامه ها را تغییر دهیم ؟ چگونه می توانیم برنامه های قدیمی مغز را بازنویسی کنیم تا نتیجه ای که واقعا می خواهیم را به دست آوریم. یاچگونه می توانیم به دیگران یاد دهیم که به نتایج دلخواه خود برسند؟

 

این مطلب نوشته کریستین کامفورد (Christine Comaford) است ، او  یک مدیر اجرایی بسیار موفق باROI 700% است و مدیران اجرایی را برای دستیابی به نتایج قابل توجهی در عملکرد و بهره وری عملیاتی با ترکیب نوروساینس و استراتژی کسب و کار آموزش می دهد .

فكر كنيد در چنين موقعيتي هستيد. آهنگي گوش ميدهيد و شما را ياد " آن شخص بخصوص " مي اندازد. و افكار شما كلا به سرقت مي رود. خوب باشد يا بد،آن آهنگ با تارهاي عصبي شما در تعامل است و احساساتي كه به آن داريد را نشانه گرفته است. سرقتهاي عاطفي ممكن است هر روزه اتفاق بيافتند، اغلب ناخودآگاه و با نتايج نه چندان جالب.
حالت چهره يكي از اعضاي تيم ناخواسته شما را به ياد مادرتان در يكي از حساس ترين لحظه هايش انداخته و بعد از مدتها شما هنوز نمي دانيد چرا دوست نداريد با او صحبت كنيد. اما آن هم تيمي در واقع كاري به كارتان نداشته و متعجب است كه چرا شما با او حرف نمي زنيد ، او را به جلسات دعوت نمي كنيد... و يا وقتي با او چشم در چشم مي شويد به او لبخند نمي زنيد.
پس به همین صورت اتفاق می افتد: محرک - واکنش ، محرک - واکنش ، محرک - واکنش.... کل روز و هر روز !!! آدمی مثل یک دستگاه معنی ساز است. مشکل اینجاست که ما چیزهایی را که واقعا وجود ندارند را هم معنی می کنیم.
بیشتر این برنامه های درونی – حاصل دست به یکی کردن تارهای عصبی است که باعث بروز چنین معانی می شوند – برنامه هایی هستند ما در سنین زیر 6 سال در ذهنمان نوشته ایم. بیشتر برنامه های ما نیز توسط والدین نوشته شده اند و یا توسط بی تجربگی ما در مقابل افرادی که ما فکر می کردیم ترسناک هستند به وجود آمده اند. حتی از همه عجیب تر این است که ، حتی والدینی که نیت خیر دارند باعث بروز برخی از این رفتارهای ما می شوند.
اما حالا که بزرگ شدیم سوالی پیش می آید، چگونه می توانیم این برنامه های قدیمی را بازنویسی کنیم تا نتیجه ای که واقعا می خواهیم را به دست آوریم. یا به عنوان یک سرگروه ، چگونه می توانیم به دیگران یاد دهیم که به نتایج دلخواه خود برسند؟ چگونه می توان از این اطلاعات برای افزایش بهبود عملکرد، نوآوری و تشویق گروه استفاده نمود؟
در بسیاری از وبلاگهای بروز شما به دنبال روش هایی می گردید تا دلایل ترس خود و افراد گروه را از بین ببرید . شما دنبال این هستید که بدانید برای ساخت یک تیم یا گروه دقیقا چه کاری انجام دهید، کسی که از دیگران برای بهتر بودن و بهتر شدن در رقابت ها حمایت می کند. فرهنگی که شما آن را ابداع می کنید یا یک فرهنگ هوشمندانه که بدست کسی ساخته شده که مایه افتخار شماست.

ساقه مغز ، مخچه ، ناحیه اجرایی
مغز ما کار بسیار عجیب و جالبی دارد اما زیاد به تغییرات علاقه نشان نمی دهد. شما ممکن است که از ایده تغییرات استقبال کنید، بخشی از شما علاقمند به تغییر است ، صحبت درباره تغییر ، مدیریت تغییر و به خصوص توضیح اینکه دیگران چگونه می توانند تغییر کنند !! اما به هر حال تغییرات واقعی برای بخش های خاصی از مغز ما با ترس همراه است. بخش هایی که مراقب امنیت ما هستند و معمولا از دانسته های ما برای حفظ سلامتی ما بهره می گیرند.
بیایید کمی علمی تر به مغز نگاه کنیم.

هنگ کردن مغز

مغز شما از سه بخش اساسی تشکیل شده است. بخش اول : ساقه مغز است که در مرکز جمجمه شما قرار دارد. این بخش از مغز به نام reptilian brain معروف می باشد. این بخش قدیمی ترین و نخستین بخش مغز می باشد و مسئول حفط تعادل ، تنطیم دمای بدن و تنفس است. این بخش به کارهای غریزی می پردازد و بطور ابتدایی یک ماشین پاسخ دهنده محرک به منظور حفظ بقاء جسم است .
لایه روی ساقه مغز به مخچه mammalian brain معروف است. این بخش احساسات فرد را کنترل می کند دارای حافظه کوتاه است و پاسخ بدن به واکنش در این بخش صورت می گیرد. نقش کلیدی این ناحیه سیستم حاشیه ای است که مرکز احساسات و عواطف مغز را برعهده دارد یعنی همان واکنش به تحریکاتی چون سرما، ارتفاع و جنگیدن . تمرکز اصلی این بخش روی حفظ بقا ، خشم ، ناکامی ، شادی و عشق می باشد.

حالا می خواهیم سیستم حاشیه ای را با مکانیسم دفاعی در ساقه مغز یکی کنیم. این ترکیب به بخش قدرتمند بنام " مغز بحرانی" critter brain معروف است. زمانی که مغز بحرانی امنیت بدن را در خطر دید ، فعال می شود. و تا زمانی که ما زنده هستیم این روند تحریکاتش ادامه می یابد. به این دلیل که این بخش چندان به کیفیت زندگی ما اهمیت نمی دهد –فقط حفظ بقا برایش مهم است . صحبت از زنده ماندن شد، یکی از ترکیبات کلیدی حفظ بقا استتار شدن در بحران های محیط می باشد.
بخش سوم مغز نئوکورتکس neocortex است. این بخش مغز در انسان وجود دارد و بخشی که بیشتر مورد نظر ماست کورتکس جلو مغزی prefrontal cortex است. prefrontal cortex ما را به کارهایی چون برنامه ریزی ، اختراعات ، حل مسائل پیچپیده ، خلاصه برداری و تصویرسازی کردن خواسته ها قادر می سازد. این ناحیه به ما اجازه می دهد که کیفیت تجربیات مان را تخمین بزنیم و آن را با حالت ایده آلش مقایسه کرده و تغییرات را دوست داشته باشیم. کورتکس پیش مغزی به ما کمک می کند که تعداد زیادی رفتارهای پیشرفته داشته باشیم که شامل رفتارهای اجتماعی ، ساخت ابزارها ، زبان و سطوح بالاتری از هوشیاری می باشد.
دسته بندی های بالا را اینگونه کوتاه می کنیم: ناحیه بحرانی جایی است که به همه بخشهای مغز خود دسترسی نداریم و واکنش در مواقع مبارزه ، پرواز ، یخ زدن و یا برنامه های فرار برای امنیت جان را بر عهده دارد ؛ و ناحیه هوشمندانه ، جاییکه دسترسی راحت تری به آن و منابعش داریم و مسئول انتخاب های ماست. ( شکل زیر را ببینید)

شکل 1)  حالت بحرانی : با دسترسی محدود به منابع

محدود شدن کارایی مغز

شکل 2 ) حالت هوشمندانه : با دسترسی کامل به منابع

برنامه ریزی مجدد مغز

نوآوری و رشد از مسیر قابل انعطاف و پرسود وابسته به اطمینان حاصل کردن از عملکرد ناحیه هوشمند مغز – نه ناحیه بحرانی – در تصمیمات مدیریتی و رفتارهای مناسب در روابط می باشد. روش های مدیریتی متکی به مقابله با ترس است . افرادی که تسلیم ترس می شوند در ناحیه بحرانی مغزی باقی مانده اند و با همان الگوهای قدیمی مواجهه به ترس روبرو هستند این مساله باعث میشود که نوآوری در آنها کاهش یابد.اما ماسفانه فرهنگ نگهداری مردم در حالت بحرانی به وضوح روبه گسترش است.
در مطلب بعدی بررسی می کنیم که چگونه می شود مردم را در حالت هوشمند مغزی نگهداشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)